نویسنده: محسن مهاجرنیا




 

شرایط سیاسی در قرون سوم تا پنجم هجری به گونه ای بود که هیچ متفکری- حتی اگر خود می خواست- نمی توانست به زندگی سیاسی بی اعتنا باشد. این داوری در مورد معلم ثالث بیش از دیگران صادق است، زیرا او هم در دستگاه حکومتی مقبولیت داشت و هم در بین فیلسوفان و اندیشمندان دارای شهرت و وجاهت بود و توانست به خوبی این مسؤولیت بزرگ را به انجام برساند، به طوری که در سراسر آثارش لحظه ای از توجه به امور سیاسی غافل نمانده و در سیر تاریخ اندیشه ی سیاسی جایگاه والایی را به خود اختصاص داده است. او از فیلسوفانی است که علاوه بر سیاست، در علوم مختلف زمان خویش، نظیر حکمت، ریاضیات، تاریخ، ادبیات و هندسه اهل نظر بود تا آن جا که هیچ مورخی در جهان اسلام از کتاب تاریخی«تجارب الامم»و هیچ فاضل و دانشمندی از کتاب«تهذیب الاخلاق»ایشان بی نیاز نیست. نوآوری های او در حکمت عملی و اخلاق جایگاه منحصر به فردی به وی داده است، به همین منظور لقب«معلم ثالث» را به او می دهند. همه ی مؤلفان و مصنفانی که در حکمت عملی و اخلاق اثری به جا گذاشته اند خود را ریزه خوار خوان اخلاق مسکویه می دانند. خواجه نصیرالدین طوسی در توصیف کتاب «تهذیب الاخلاق»، وی را با عنوان، «استاد فاضل و حکیم کامل»یاد می کند.
به نظر نگارنده آن چه معلم ثالث را در حکمت عملی و اخلاق شاخص کرده پرداختن به فلسفه اخلاق و تبیین اخلاق مدنی است، به طوری که به جد می توان او را «پدر اخلاق مدنی»معرفی کرد. با این پیش فرض در سرتاسر این کتاب کوشیدیم تا سیاست، مدنیت، دولت و حکومت را در ظلّ این اخلاق شناسایی کرده و به منصه ظهور برسانیم. در آغاز با کالبدشکافی ماهیت انواع اجتماعات به این نتیجه رسیدیم که فضایل و ملکات و ویژگی های انسان کامل تنها در سایه تعامل جمعی امکان پذیر است و فرد منزوی و گوشه گیر هرگز نمی تواند به سعادت و فضیلت نائل شود، زیرا فضایلْ امور وجودی اند و زمانی به فعلیت می رسند که انسان در داد و دهش با دیگران باشد. از نظر مسکویه، زهد امری عدمی نیست تا بتوان با عزلت به آن رسید، بلکه زهد در سایه مدنیت به وجود می آید؛ بنابراین،‌همه ی مقوله های اخلاقی و فضیلتْ محور با رویکرد اجتماعی به فعلیت می رسند و شریعت بر همین اساس پایه ریزی شده است. عبادت جمعی، از قبیل جمعه و جماعات و حج که به حضور جمعی مؤمنان در زمان و مکان خاصی بستگی دارد، برای برقراری«انس مدنی»که ریشه در «طبع مدنی»انسان ها دارد، طراحی شده است تا بدین وسیله انسان ها به مقتضای طبیعت شان سیر کنند و در مواجهه با طبیعت برای جبران کاستی های خود و دست یابی به ضرورت ها و خیرات مشترک و نیل به کمال و سعادت، به تعاون و هم کاری با دیگران برخیزند.
واضح است که به صِرف اجتماع، اهدافِ یاد شده، تأمین نمی شود، بلکه به سیاست و دولت و حکومت نیاز است؛ بنابراین، در منظومه ی فکری مسکویه عبارت از تدبیر انسان برای تأمین مصالح اجتماعی در نیل به سعادت دنیوی و اخروی است، و نسبت سیاست با سایر مؤلفه های این منظومه، از جمله شریعت، فلسفه، اخلاق و تاریخ، مقامش را نزد او نشان می دهد. با این رویکرد، سیاست در ساحت دین و شریعت به «حارس» و نگهبانی تشبیه شده که از آن «اساس»حراست می کند و با تدبیر درست، جامعه ی دین داران را به سوی مصالح شان سوق می دهد. معلم ثالث در ساحت اخلاق با اذعان به این که طبع اولیه بشر نه بر خیر مطلق و نه بر شر مطلق است- اگرچه ممکن است به یکی از آن ها گرایش بیشتری داشته باشد- معتقد است انسان ها را می توان از راه تأدیب بر طریق خیر و فضیلت رهنمون شد و بستر این تأدیب در جامعه و بر مبنای طبیعت مدنی انسان ها است؛ بنابراین، از نظر او کسی که شهروند مدینه ای نیست به یقین، از تحصیل فضایل و سعادت ناتوان است و آن چه زمینه ایجاد و ترویج فضایل را فراهم می آورد سیاست و تدبیر سیاسی است، همان طوری که حاکمان جز با فضیلت و عدالت نمی توانند به تدبیر امور بپردازند.
ایشان در عرصه تاریخ که عبارت از سیاست گذشته است، تاریخ و سیاست را همانند دو سر نخی می داند که به هم متصل و مرتبط اند و همواره نسل های بعدی و سیاست زمان حاضر میراث خوار نسل ها و سیاست های گذشته است. وی در عرصه ی حکمت و فلسفه بر آن است که سیاست در حوزه ی حکمت عملی قرار می گیرد و در قوام خویش به حکمت محتاج است، همان طور که حکمت به سیاست نیاز دارد و با تحصیل آن دو، انسان شایسته منصب«امامت»، «خلیفه الله» و «حکیم»می شود. از مجموع نسبت سنجی سیاست با سایر عناصر منظومه ی فکری معلم ثالث به این نتیجه می توان رسید که سیاست بخش ضروری و جدایی ناپذیر زندگی انسان ها است که بدون آن تأمین مصالح دنیوی و تدبیر حیات جمعی و نیل به سعادت اخروی امکان پذیر نیست.
از مباحث وی این نتیجه به دست می آید که اولاً: انسان بدون اجتماع و تعامل با دیگران نمی تواند به زندگی خود ادامه دهد و ثانیاً: اجتماع و تعامل و تعاون در سایه ی «سیاست»چنین کارکرد مهمی دارد.
اجتماع و سیاست با توجه به اهداف شان به سه نوع تقسیم شده است: گاهی برای تأمین«صرف عیش»است، گاهی برای نیل به «حسن عیش»و زمانی با هدف«تزیین عیش»می باشد. مسکویه سیاست برتر را در مجموع این سه هدف می داند که تحقق آن تنها در سایه سازمان سیاسی و تشکیلات حکومتی ممکن است. از این جا ضرورت عقلی«دولت»،«حکومت»، «مدنیّت»، «تمدن»، «مُلک»، «سلطنت»، «ولایت» و «قیّم الجماعه» روشن می شود. وی دولت و حکومت را جزء امور متغیّر می داند که تابع عقل محض نیستند، بلکه به تبَع مقتضیات زمان گونه های مختلفی را به وجود می آورند؛ گاهی در سطح مدینه و گاهی در قالب مملکت مطرح می شوند.
معلم ثالث بر مبنای شریعت و عدالت، نظام ها را به دو نوع«فاضله» و «تغلبیه»تقسیم می کند و معتقد است که حکومت فاضل به دنبال دست یابی به فضیلت، عدالت و سعادت دنیوی و اخروی است. سپس ساختار حکومت مطلوب در اندیشه وی مورد بررسی قرار گرفت. به نظر او، حاکمان وکیل مردم اند و تدبیر جامعه را برای تأمین مصالح آن ها برعهده گرفته اند و چون مسؤولیت رهبری و اداره جامعه امری خطیر است حاکمان باید واجد شرایط ویژه ای باشند: آن ها باید از حکمت و فضایل نفس ناطقه برخوردار باشند، قوه ی متخیله آن ها قوت داشته باشد تا در شرایط شریعت سرشار باشند و در تدبیر جامعه جانب قسط و عدل را مراعات کنند. البته مسکویه بر مبنای تفکر شیعی خود شرایط مذکور را در معصومان می داند و در عصر غیبت به حاکمان غیرحکیم نیز متصف می کند. آن چه در این جا مهم می نماید آن است که به اعتقاد وی، رهبری حکیم باید فردی باشد اما رهبری غیرحکیم به حسب ضرورت، فردی یا جمعی است.
در بحث خاستگاه حکومت، معلم ثالث بین مقام ثبوت و اثبات تفاوت قائل است؛ بدین معنا که حکومت را در مقام ثبوت ناشی از شریعت می داند و در مقام اثبات و تحقق خارجی، رضایت مردم را در شکل گیری و بقای حکومت، اساسی می شمارد. وی در مباحث مقبولیت اجتماعی حکومت بر مبنای مایه های اخلاق مدنی، الگوی رفتاری ای را به نام رابطه«اُبُوَّتَ و بُنُوَّتٍ»بین حکومت و مردم طراحی کرده که در آن نقش مشارکت مردم را در قالب«تعاون مدنی»بیان کرده است؛ بدین معنا که حکومت اگر به وظایف خود عمل کند مردم او را کمک خواهند کرد و اگر تخطی نماید با او با نصیحت، انتقاد و مخالفت رفتار می کنند.
منبع مقاله :
مهاجرنیا، محسن(1380)، اندیشه سیاسی مسکویه، قم، مؤسسه بوستان کتاب(مرکز چاپ و نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، دوم 1388